For all my friends, realist or optimist.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
I am a citizen of this planet, who believes there is a purpose and mission to our existence. I pursue that mission and try to enjoy every lesson, every day, and every last drop of the pain and joy we drink when we live. I live a mostly regret-free life, with each failure quickly becoming a valuable experience and something to laugh about, and every success something about which to be thankful and celebrative. I do all of this in and around my beloved Berkeley, California.
4 comments:
خوشبین یا واقعبین؟ چه تمایز گمراهکنندهای، نازی عزیز!
معنی دقیق واقعگرایی (یا واقعبینی) در بیان فلسفیاش یعنی باور داشتن به این که وجود و هستی هر چیز فراتر و مستقل از مشاهده یا ادراک حسّی آن قرار دارد و این چشم حسّ تو نیست که آن را میآفریند. وقتی واقعگرا هستی، برای آنچه که در معرض چشمانت نیز واقع نشده، اما خرد و آگاهیات حکم بر هستی آن میکند واقعیتی قائل هستی. همین نکته است که واقعگرایی را از تفکر تجربه(حصول)گرایی متمایز میسازد، زیرا در مکتب فکری اخیر اصالت با تجربه است؛ هر آنچه در حوزهی ادراک حسّیات قرار دارد میتواند واقعیت نیز داشته باشد و جز آن خیر.
برای مثال در عالم فیزیک، هیچکس نمیتواند ذرهای مانند الکترون یا نوترون را ببیند. شاید هم بسیاری معتقد باشند (که البته بسیار هم هستند) که اساساً صحبت از واقعیت الکترون بیمعنی است و تنها میتوان به خواصی از آن که در تجربه مشاهده میشود واقعیت نسبت داد. حدود یک قرن این تفکر اهل اندیشه را سرخورده کرده و با چالش مواجه ساخته و اینک در جایگاهی قرار داریم که باور به "واقعیت" فراتر از آنچه چشم تن ناظر بر آنست ضرورتی انکارناپذیر تلقی میشود. چون در غیر این صورت، توصیف فیزیکی از جای خود تکان نخواهد خورد.
این که کسی واقعبینی را توجه به موضوعاتی بپندارد که هر روز مقابل چشمانش رخ میدهد، پایهی درستی برای فهم "واقعیت" نیست. توجه به واقعیت، یعنی توجه به آن حقیقتی که به بودنش ایمان داری، حقیقتی که "توقع" وجودش را داری و "وقوع" آن مورد انتظارت میباشد. (واقعیت، وقوع، واقعه، توقع ... همه در یک بستر معنایی هستند.)
به همین دلیل، شما نازی عزیز، فردی عمیقاً واقعنگر هستی. در عموم نوشتههایت چشم (دل) به جایی دوختهای که محسوس نیست، اما باور داری که هست. به واقعیتهایی ایمان داری که چشم تجربهباور و نتیجهپندار آن را نمیبیند؛ این "توقع" توست و "وقوع" آن را انتظار داری. واقعیت همیشه آن چیزی نیست که به عیان مقابل چشم ما باشد. اتفاقاً وقتی دیده نشود، حکم در بارهی وجود یا عدم وجود آن اهمیت مییابد.
شما دوست عزیز یک زن "خوشسرشت" و عمیقاً "واقعبینی"، بنا به آنچه من تا کنون دریافتهام. به غلط توصیف نکنیم!
Alef Shin-e Aziz: Thank you so much for the new lesson. Thank you also for your positive evaluation of my intentions and beliefs. If hope is the main ingredient of optimism, forever I shall remain an optimist, as I cannot separate hope from my being. I expect good things to come, even when it feels awful and it looks bleak. There was a time in my life when I was going through a hellacious time. Every morning I would remain in my bed, thinking what the point of getting up would be. When through the waves of love and caring of those who had made it their business to see me through this awful time I finally got out of that bed, washed my face, combed my hair, and changed my clothes (basic acts which felt too pointless and futile to do), and finally stepped out of my cocoon of depression, I felt that hope and optimism which has stayed with me for all the years since. I am hopeful for very practical reasons, and not terribly philosophical or religeous ones, Alef Shin Jan. I am hopeful, because the alternatives are too awful to bear and to consider, and they breed disappointment and sadness, which is not the way I want to live. Thanks again for your thoughtful and thorough comment my friend.
As I am sure the Traveler and the Philosopher have learned to appreciate the likes of Simon and Garfunkel from their wonderful mother, I too "inherited" a love for S&G from my dad!
Thanks for a lovely song (My favorite is "The Boxer")!
Assal Jan, yes, the Boxer is my favorite, too! Have you heard Joan Baez sing it? It is amazing. Take a look here:
http://youtube.com/watch?v=_BMfhNHW7jw
Post a Comment