12/20/2007

A Yalda Invitation

It's almost Friday and it is the eve of Yalda. My friend, Jahangir, has sent me the following description of the event which I share with you (source unknown):
"On Yalda festival, Iranians celebrate the arrival of winter, the renewal of the sun and the victory of light over darkness. Considered the longest night of the year, Yalda eve is the night when ancient Iranians celebrated the birth of Mithra, the goddess of light. Every 21st of December Iranians celebrate Yalda which means birth in Syriac. It is believed that when this night ends, days become longer as light (Sun) has defeated darkness."
"Today the Yalda festival is a time when family members gather at the home of the elders until after midnight. Guests are served with dried fruits, nuts, and winter fruits like pomegranates and watermelons, which symbolize the red color of dawn in the sky. They also practice bibliomancy [tafaol, faal] with the poetry of the highly respected mystic Iranian poet Hafez. Persians believe whenever one is faced with difficulties or has a general question, one can ask the poet for an answer. Hafez sings to the questioner in his own enigmatic way and allows individuals to look in the mirror of their soul through his poems."
Let's celebrate Yalda together this year (agar ghabel bedoonid). Please leave me a piece of Hafez poetry of your choice or by tafaol (bibliomancy). Or, leave me the link to a piece of music you would like others to hear. Or tell us a story, an anecdote, or anything your heart desires. Or do all three! Join in the celebration, please.
Here's my poetry contribution:

یارم چو قدح بدست گیرد

بازار بتان شکست گیرد

هرکس که بدید چشم او گفت

کو محتسبی که مست گیرد

در بحر فتاده ام چو ماهی

تا یار مرا بشست گیرد

در پاش فتاده ام بزاری

آیا بود آنکه دست گیرد

خرم دل آنکه همچو حافظ

جامی ز می الست گیرد

And here are musical contributions from Amir, the groom of the Yalda wedding, a present to his bride, and one love song from my sweet and wonderful friend, Hadi, who always reads me and gives his comments verbally! Happy Yalda Everybody. Have a great weekend, filled with warm bonfires of love and understanding in your hearts. Be good y'all, wherever on this planet you are tonight.

Photo by Babak Bordbar, Fars News Agency, Shiraz Music Festival, December 2007 (I have cropped this photo).

16 comments:

Leva said...

نازی جان
من حافظ را به نیت این قصه دو دلداده شما باز کردم این ابیات امد:

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
هم عفالله صبا کز تو پیامی میداد
ورنه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره هندوی تو بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر
گز جهان میشد و در آرزوی روی تو بود


امیدوارم یلدا شب خوبی برای خودت و خانواده محترمت مخصوصا گل پسرهای خوشتیپت باشه و البته شادی برای عروس و داماد عاشق قصه ما
:)

Unknown said...

نازی عزیز یلدای دوست داشتنی مبارک.
من هم به نیت این روزهام تفال زدم و این شعر اومد:

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان گذشت و بر سر پیمانه شد
صوفی مجلس که دی جام و قدح می​شکست
باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد
مغبچه​ای می​گذشت راه زن دین و دل
در پی آن آشنا از همه بیگانه شد
آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت
چهره خندان شمع آفت پروانه شد
گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت
قطره باران ما گوهر یک دانه شد
نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری
حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد
منزل حافظ کنون بارگه پادشاست
دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد

Anonymous said...

جالب است که این فال لوا با فال بنده یکی شد!و
اخیرا بنده فال سعدی می‌گیرم! خوب شما را هم شریک می‌کنم به فال سعدی!و

ای به خلق از جهانیان ممتاز
چشم خلقی به روی خوب تو باز
لازم است آن که دارد این همه لطف
که تحمل کنندش این همه ناز
گر بگریم چو شمع معذورم
کس نگوید در آتشم مگداز
می نگفتم سخن در آتش عشق
تا نگفت آب دیده‌ی غماز

آب و آتش خلاف یکدگرند
نشنیدیم عشق و صبر انباز
هر که دیدار دوست می‌طلبد
دوستی را حقیقت است و مجاز
آرزومند کعبه را شرط است
که تحمل کند نشیب و فراز
سعدیا زنده عاشقی باشد
که بمیرد بر آستان نیاز

احسان الف said...

سلام نازی جان
یلدا مبارک. خوش و خرم باشی و ممنون برای داستان جذاب چند قسمتی ات که دل ما را آب کردی تا به یک سرانجامی برسانی :-)
فردا برمیگردم و شعری از حافظ برایت مینویسم.
شاد باشی. ماه تابان هم سلام میرساند.

Anonymous said...

میاسای از آموختن یک زمان
ز دانش میفکن دل اندر گمان
چو گویی که وام خرد توختم
همه هرچه بایستم آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار
جهان را نباید سپردن به بد
که بر بدکنش بی گمان بد رسد
کسی کو بود پاک یزدان پرست
نیازد به کردار بد هیچ دست
اگر بددلی سنگ خارا شود
نماند نهان آشکارا شود
که گرچند بد کردن آسان بود
به فرجام ازو جان هراسان بود
ندارد نگه راز مردم جهان
همان به که نیکی کنی در نهان
اگر پیشه دارد دلت راستی
چنان دان که گیتی تو آراستی
.....
شاهنامه
نازی عزیز عید قربان و شب یلدایت مبارک باشد. برایت آرزومند بهترین ها هستم

Anonymous said...

this was my faal:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما
را


ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را


من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را


اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را


نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را


حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را


غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را


Happy Yalda everyone!

Chakameh Azimpour said...

Happy Yalda to you Nazy joon. Here is my poem for you. Sorry I don't have the persian fonts to write it myself. I hope link is working :-))
http://www.falehafez.com/Fhz4.htm
And thank you so much for sharing the Yalda Love Story. It was so touching, and congratulation to your friends. Especially because you made me one of the Grooms family member :-))

Anonymous said...

والله دروغ چرا بگم مادر تبریز شب یلدا که دور هم جمع می شویم همه کاری که گفتی را کنیم اما فال حافظ نمی گیریم. بنظر شما یلدای ما تا حالا
حرام بوده؟
شاید هم ما تبریز ها جز ایرانیها نیستم؟ من نمیدانم کاش یک داننده ای بمن بگوید کیستم؟

Anonymous said...

سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارند ز رویم راز پنهانی چو می‌بینند می‌خوانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند که با این درد اگر دربند درمانند درمانند


اینم فال من که شبیر جان برای من گرفت

احسان الف said...

دوباره سلام نازی جان. این هم شعر شب یلدای من تقدیم به شما و همه خوبان عالم:

حسن تو هميشه در فزون باد
رويت همه ساله لاله گون باد
اندر سر ما خيال عشقت
هر روز که باد در فزون باد
هر سرو که در چمن درآيد
در خدمت قامتت نگون باد
چشمی که نه فتنه تو باشد
چون گوهر اشک غرق خون باد
چشم تو ز بهر دلربايی
در کردن سحر ذوفنون باد
هر جا که دليست در غم تو
بی صبر و قرار و بی سکون باد
قد همه دلبران عالم
پيش الف قدت چو نون باد
هر دل که ز عشق توست خالی
از حلقه وصل تو برون باد
لعل تو که هست جان حافظ
دور از لب مردمان دون باد

me said...

Happy Yalda to you Nazy e aziz. I hope you have a wonderful night! :)

بانوي جشنواره زمستان said...

حافظ خلوت نشين دوش به ميخانه شد
از سرپيمان گذشت ، وارد پيمانه شد
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پيرانه سر عاشق و ديوانه شد
صوفي مجلس که وي جام و قدح مي شکست
باز به يک جرعه مي عاقل و فرزانه شد
مغبچه اي مي گذشت راهزن دين و دل
در پي آن آشنا از همه بيگانه شد

بانوي جشنواره زمستان said...

ستيز من تنها با تاريکي ست
و براي ستيز و نبرد با تاريکي ، شمشير روي تاريکي نمي کشم
"چراغ مي افروزم "
زرتشت
يلدا فرخنده باد

Anonymous said...

that was so nice Nazy jooonam. Yalda-ye shoma ham mobarak. baraye man shabe garmi bood, yejoori hame chiz samimi bood engar, omidvaram baraye shoma ham hamin boode bashe. be good :)

مسعود said...

سلام نازی خانم.
دیشب در مجلسی بودم که جشن تولد یک پدر بزرگ و دو نوه اش برگزار شد.شیطونک های چهار و پنج ساله شمع های بابابزرگ را هم فوت کردند.
حافظ که گفته:
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
در حال و هوایی بوده که سرانجامش معلوم نشد ولی صائب که گفته:
ما را ز شب وصل چه حاصل که تو از ناز
تا باز کنی بند قبا صبح دمیده ست
یک قدم جلوتر رفته ولی به هیچ جایی نرسیده
هم بیتا و هم بانو یک بیت نقل کرده اند که به نظرم درست ضبط نشده:
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان گذشت بر سر پیمانه شد
مهران هم کاری کرده که در طول تاریخ کسی با غزل حافظ نکرده .این چه جور نوشتن است؟
نقل شده از شهریار که گفته:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سرودست وتن وپا را
هرآنکس چیز می بخشد زملک خویش می بخشد
نه همچون حافظ شیراز سمرقند و بخارا را
آفرین بر بانو که این سخن نغز را از زرتشت به ما یاد داد. راستی آن شعر باران به دستت رسید؟اگر نه تا دوباره ارسال کنم.
چی شد امروز

Nazy said...

Dear All:

Thank you from the bottom of my heart for coming and gracing my space with your presence and your priceless contributions.

You all make me proud for the love I put into blogging. You all make it worth the effort. I am so blessed to be in the company of such fabulous friends, mostly unmet in faces, but deeply close to me in heart. I hope you have had a good Yalda. I had a wonderful Yalda, one to remember for years to come. Thank you again for accepting my invitation. I will be reading your poetry contributions for days to come.